به گزارشامروله، یادداشت // بهزاد دارابی :مسولان به هوش باشند.جوانان امروز بدانند که جوانان دیروز چگونه به تکلیفشان عمل کردند!
روایت دردناکی است که تصورش ذهن را ویران میکند چرا برایمان عادی شده است چون تکرار این جنایت تاریخی در سرزمینهای اسلامی قبح آن را از بین برده وروسیاهی برای جانیان بالفطره در عراق وسوریه وافغانستان وپاکستان ومیانمار و دیگر بلاد مسلمین هر روز تکرار میگردد که نه فقط ما بلکه دل امام عصر عج را پر از غصه وخون کرده است
حکایت حزن انگیز175 جوان تکاور وسرباز رشید وغواص در اروند رود وعملیات کربلای 4 که متاسفانه از جمله معدود عملیاتهایی بود که در زمستان سال65 با خیانت عوامل داخلی ومنافقین خارجی لو رفت وهزینه سنگینی برای دفاع از شرف وکیان این مرز وبوم پرداخت گردید
واکنشهایی متفاوت ازناپدید شدن این شیران بی باک در غرش امواج اروند وبازگشت پیکرهای این پهلوانان باغیرت بعد از 29 سال به وطن در رسانه ها واقعا شنیدنی است که روایت زیر فیلمبرداری مجازی از بال وپر زدنهای فرشتگانی است که دستانشان را در لحظه پرواز بسته بودند
نمیدانم دستانتان را از پشت بسته بودند یا از روبهرو ؛ ولی حتما خیلی وقت گذاشتند كه یكی یكی دستانتان را به هم ببندند و دورش طناب بكشند. نمیدانم آنها چند نفر بودند كه شما ١٧٥ نفر را به دام انداختند. نمیدانم چه گودال عظیمی حفر كردند تا ١٧٥ سرباز وتکاور رشید را داخلش بیندازند. نمیدانم نشسته بودید یا ایستاده، نمیدانم یكی یكی داخل گودال پرت تان كردند یا گروهی؟
اصلا چه میدانم كه در آن روز، شاید هم شب چه آمد بر سر شما. نمیدانم در آن روزهای زمستانی سال ۶۵ با چه نقشهای غافلگیرتان کردند. نمیدانم آن فرمانده بعثی سنگدل، چطور دلش آمد به چشمهای معصوم شما نگاه کرده و چنین برنامهای برای کشتنتان پیاده کند.نمیدانم لحظههای آخر که نمیتوانستید دستهای هم را بگیرید و خداحافظی کنید، چه حرفهایی بینتان رد و بدل شد. چه قرارهایی با هم گذاشتید. اصلا چه شوخیهایی با هم کردید ولی کاش دستانتان باز بود تا قبل از آن مرگ گروهی، سیر وحسابی یکدیگر را در آغوش میکشیدید.
نمیدانم وقتی داخل گودال روی هم افتاده و منتظر بودید تا سیل خاک رویتان آوار شود، زیر لب چه ذکری میگفتید.یا خاک وآسمان را چه رنگی میدیدید. حتما به تأسی از اربابتان در گودال قتلگاه «لا معبود سواک، یا غیاث المستغیثین» روی لبهایتان بود. یا شاید هم سادهتر، احتمالا یکی از شما ۱۷۵ نفر فریاد زده: «برادرها! وعده ما کربلا» و بعد همه با هم فریاد زدهاید: یا حسین... حتم دارم دل آن سرباز بعثی که پشت لودر نشسته بود تا خاک رویتان بریزد، با شنیدن این یا حسینها لرزید اما به روی خودش نیاورد.حتم دارم وقتی چشم آن سرباز عراقی به چشم آن نوجوان افتاد که گوشه گودال سرش را بهسوی آسمان گرفته بود و یا زهرا میگفت، دلش لرزید اما به روی خودش نیاورد.
حتم دارم وقتی آن گودال بزرگ پرشد و صدای فریادهایتان...... خاموش شد، دل آن فرمانده لعنتی لرزید اما به روی خودش نیاورد. حتی سیگارهای مکرر هم نتوانست تصویر چهرههای معصوم شما در آن لحظههای پایانی را از خاطرهاش محو کند.حتم دارم اگر آن فرمانده زنده باشد، هنوز هم چهرههای شما را خوب بهخاطر دارد، با جزئیات.... حتم دارم هنوز هم از شما میترسد؛ حتی با همان دستهای بسته. حتم دارم هنوز صلابت نگاه شما کابوس روز و شبش باشد.چشمان نگرانتان از روزی كه این خبر را شنیدم مقابل چشمانم ایستاده و خیره خیره نگاهم میكند.
دوست دارم زندگینامه یك یك شما را بخوانم. تعدادتان آنقدر زیاد است كه بینتان از هر گروه و دستهای وجود داشته باشد؛ از مجرد و عاشق گرفته تا کاسب و هنرمند و زن و بچهدار. فقط با خودم آرزو میکنم ای کاش دستانتان باز بود که قبل از آن مرگ گروهی، با دو انگشتتان علامت پیروزی نشان میدادید.راستش را بخواهید این روزها دلم عجیب شور غرور شما را میزند.خوب میدانید برای تكاوران سخت است كه دستانشان را مقابل دشمن بگیرند كه طنابپیچش كنند والبته با سیم.... بارها شنیدهایم که غواصها از آمادهترین نیروهای رزمی هستند. بازوان و سینههای ستبر شما از همین لباسهایهای چسبیده غواصی پیداست.
بعثیها همین غرور را نشانه گرفته بودند وگرنه در چند دقیقه همه شما را تیرباران میكردند و خلاص.غرور شما اما زیر آن خاکها دفن نشد. مثل یک نامه پستی از همان گودال ارسال شد برای ما. برای ما که درس مقاومت را از شما آموختیم و قسم خوردهایم که مثل خودتان تا لحظه آخر مقابل دشمن کرنش نکنیم. غرور شما به ما رسیده تا دلمان از عربدههای توخالی این و آن نلرزد. شما با دستهای بسته مقاومت کردید. حتم داشته باشید که ما دستان بازمان را مقابل دشمن دراز نخواهیم کرد وانتظاری که از بر وبچه های تیم مذاکره کننده به عنوان سربازان متعهد عرصه دیپلماسی داریم این است که اگر روزی در مقابل این لاله های خفته در خاک غریبی وغواصان شیرمرد اروند قرار گرفتید سرتان را بالا بگیرید وبر خود ببالید که پا روی خونتان وخاکتان نگذاشتیم وشرمنده نیستیم.
شما هم دعا کنید برایمان. دعای شما ۱۷۵ نفر برگشت نمیخورد؛ این را هم مطمئنمما ترجمه فک شیتها را خوب میدانیم چون شما غواصان اروند خوب ترجمه اش کردید وصد البته که پیامتان نیاز به ترجمه ندارد واضح وآشکار..ماهم از جنس شما بودیم فقط لباس غواصی را در آوردیم ولباس دیپلماسی بجایش پوشیدیم
استاد دانشگاه و کارشناس مسائل سیاسی