به گزارشامروله، رسانه ملی نشان داده که گاه می تواند اندکی به حد و مرزهای حقیقی خودش در رسانه بودن نزدیک شود به خصوص در زمینه مسائل اجتماعی با پیرنگ های عدالت خواهی، هر چند که در بسیاری از موارد، انجام رسالتش در این باره ابتر می ماند، خاصه آن جا که پیگیری های بعدی بنا به دلایلی کمرنگ و کمرنگ تر هم می شود!
بی هیچ حاشیه پردازی دیگر، غرض آن که همین چند شب پیش در اخبار ساعت 22 شبکه 3 سیما مستند خبری کوتاهی پخش شد در خصوص زندگی سخت و رنج آور زنی در خانهای بس محقر در حاشیه یکی از اتوبانهای اطراف پایتخت که با صاف کردن میخهای کج و کوله آن هم برای روزی سه هزار تومان(!) روزگار میگذراند.
میگفت که از صبح تا غروب به جان میخ ها می اُفتد و در طول روز مجموعاً 6 کیلو میخ را صاف و قابل استفاده می کند و با تحویل آن ها، برای هر کیلو 500 تومان دستمزد می گیرد.
پسر و دختر کوچکش نیز با انگشتان نحیف خود، مادر را در کسب روزی یاری می رساندند؛ اما به قیمت ترک تحصیل پسر که جای خالی او در سر کلاس مدرسه چندین و چند بار در این گزارش به چشم می آمد.
گرچه موضوع اصلی گزارش خبرنگار صدا و سیما ناظر به بحث ترک تحصیل کودکان کار بود، اما در اثنای پخش آن از باکس خبری شبکه 3 و اشاره به مجموع درآمد روزانه این زن سرپرست خانوار ( 3هزار تومان) ناخودآگاه به یاد سه هزار میلیارد تومان معروف افتادم؛ همانی که چند سال است اختلاس آن نُقل محفل هاست و ایضاً خودش منجر به اختلاس اعتماد میلیون ها ایرانی شده است.
فاصله میان این سه هزار تا آن سه هزار یک فاصله البته نجومی است؛ فاصله ای به قیمت سختی ها و مرارت های بسیار خانواده هایی که نه فقط آرزوی یک سفر زیارتی به مشهدالرضا(ع) بلکه تامین حداقل های معیشتی و خورد و خوراک روزانه فرزندان به دلشان مانده است. فاصله ای به اندازه پرخوری تمام ناشدنی برخی آقازادگان صاحب مدارک تحصیلی عالی(!) و طمع بی پایان صاحبان زر و زور و تزویر!
گاه با خود می اندیشم اختلاس کنندگان و به خصوص مسئولانی که با سکوت و بی تفاوتی خود ، زمینه ساز چنین جرم هایی شده اند، آیا گاهی و تنها گاهی در مخیله خود به هزاران مستضعف و بی بضاعتی فکر کرده اند که در فقر مطلق غوطه ورند و باز هم البته شکرگزار ایزدی هستند که نعمت سلامتی را به آن ها ارزانی داشته است؟!
شاید که نه بی گمان آن دخترک معصومی که در کنار مادر و برادرش ، میخ های سخت را با هزار مشقت صاف می کند تا در دالان سخت زندگی، منت نامردان روزگار را نبیند ، اصلاً نداند که خودروی پانصد میلیونی یعنی چه و اصلاً 14 میلیارد تومان چندتا صفر دارد که حالا قیمت یک خانه معمولی در بالای شهر تهران است، اما بزرگتر که شود به یقین بیش از این ها را هم می داند و آن موقع برایش سوال می شود که آیا به راستی این ثروت ها ، مشروع بوده و صاحبانش، حق داشتن آن ها را داشته اند یا خیر و این که چرا وضع زندگی آن ها این گونه است و از این دست چراها که در سال های پراختلاس اقتصاد ایران، بارها و بارها به ذهن بسیاری از من و شما نیز خطور کرده است.
از آن جا که منشا بسیاری از این اختلاس ها و دست اندازی ها و چپاول ها، کوتاهی و کم توجهی یا بی توجهی برخی مسئولان و کارگزاران امر در حراست از حریم بیت المال است، نگاهی به نامه معروف امیرالمومنین (ع) به اشعث بن قیس فرماندار ایشان در منطقه آذربایجان بسی خواندنی و درس آموز است، آن جا که حضرت با صراحت می نگارد: «همانا پست و فرمانداری برای تو وسیلۀ آب و نان نبوده، بلکه امانتی در گردن تو است، باید از فرمانده و امام خود اطاعت کنی؛ تو حق نداری نسبت به رعیت استبداد ورزی، و بدون دستور به کار مهمی اقدام نمایی؛ در دست تو اموالی از ثروت های خدای بزرگ و عزیز است، و تو خزانه دار آنی تا به من بسپاری؛ امیدوارم برای تو بدترین زمامدار نباشم».
سید محمد مهدی موسوی