پایگاه خبری تحلیلی امروله12:35 - 1400/05/28

دهم محرم در کربلا بر امام حسین (ع) چه گذشت؟

روز دهم محرم روز عاشورا است. روزی که اتفاقات و وقایع دردناکی برای امام حسین و یارانش و اهل بیت او افتاد و سرانجام به همراه یارانش در این روز به شهادت رسیدند.

به گزارش امروله ،عاشورا روز دهم ماه محرم است. شهرت این روز نزد شیعیان به دلیل وقایع عاشورای سال ۶۱ هجری قمری است که در آن بزرگ‌ترین مصیبت عالم رخ داد و امام حسین (ع) به همراه یارانش در سرزمین کربلا در جنگ با سپاه کوفه به فرماندهی عمر بن سعد به شهادت رسیدند. در این نوشتار به مهمترین وقایع در روز عاشورا می‌پردازیم.


تنظیم سپاه
امام حسین (ع) بعد از نماز صبح، سپاه خود که متشکل از ۳۲ تن سواره و ۴۰ تن پیاده بود را به سه دسته تنظیم کرد و فرماندهی یک گروه را خود و دیگر گروه‌ها را به (زهیر بن قین) و (حبیب بن مظاهر) واگذار کرد. همچنین پرچم سپاه را به حضرت ابوالفضل (ع) سپرد. سپس دو سپاه در برابر هم صف آرایی کردند و آماده نبرد بایکدیگر شدند.

نصیحت‌های قبل از جنگ
امام حسین (ع) پیش از آغاز جنگ، تلاش بسیاری کرد تا از خونریزی و کشتار مسلمانان در هر دو طرف جلوگیری کند. اما دشمن که به تعداد سپاه خود مغرور بود به هیچ پیشنهادی پاسخ مثبت نداد و خواهان آغاز جنگ بود.
امام حسین (ع) برخی از یاران خود را نزد سپاه دشمن فرستاد تا با بیان واقعیت آن‌ها را از ادامه این راه مصرف کنند، ایشان خود نیز با بیان خطبه هایی، دشمن را به صلح و پیش گیری از خونریزی دعوت نمود،(لهوف سید طاووس، ص ۱۱۴)، اما به غیر از تعدادی اندک که از خواب غفلت بیدار شده و به سپاه امام (ع) پیوستند بقیه حاضر به درک واقعیت نبودند.

ندامت حر بن یزید
حر بن یزید تمیمی که یکی از فرماندهان دلیر و شجاع سپاه عمربن سعد بود از خواب غفلت بیدار شده و به نزد امام حسین (ع) رفته و تقاضای بخشش کرد. امام نیز با مهربانی از حر بن یزید استقبال کرد و موجب تقویت ایمان او شد.سپس حر برای دعوت دشمن به سوی حق و حقیقت و دفاع از امام حسین (ع) به نزد دشمن رفت(الارشاد، ص ۴۵۱)، اما سپاه دشمن که از ملحق شدن حر به امام حسین (ع) ناراحت و نگران شده بودند از نزدیک شدن حر به سپاه خودداری کردند. حر به ناچار به خیمه گاه امام بازگشت.

هجوم سراسری
سپاه دشمن هنگامی که دید حر و چند تن دیگر دعوت امام حسین (ع) را قبول کردند به دلیل نگرانی برای از دست دادن افراد دیگر، دستور حمله را صادر کرد. عمربن سعد با رها کردن تیر به سوی یاران امام حسین (ع) جنگ را به صورت رسمی آغاز کرد.
در مدت کوتاهی معادلات نظامی دشمن به هم ریخت، زیرا سپاه کمتر از صد نفری امام حسین (ع) که برخی از آنان را نوجوانان و یا کهنسالان و سالخوردگان تشکیل می‌دادند، چنان با شجاعت در برابر سپاه چند ده هزار نفری دشمن مبارزه می‌کردند که برای دشمن بسیار گران تمام شد.

هر یک از یاران امام حسین (ع) با ده‌ها تن از افراد دشمن مبارزه می‌کرد، یا به شهادت می‌رسید و یا دشمن را زمین گیر می‌کرد. دشمن تصور می‌کرد که سپاه اندک امام حسین (ع) را در زمان اندکی نابود می‌کند و جنگ را به راحتی تمام می‌کند، اما متوجه شد که با کوهی استوار از اعتقاد و ایمان روبرو است که جنگ با آن‌ها کار ساده‌ای نمی‌باشد. محدث قمی در روایتی از محمد بن ابی طالب موسوی گفت که در این نبرد، پنجاه تن از یاران امام حسین (ع) به شهادت رسیدند.(منتهی الامال، ج ۱، ص ۳۴۹)

جنگ تن به تن
دشمن که نتیجه‌ای از هجوم سپاه خود نگرفته بود، حاضر به جنگ تن به تن شد، چرا که در میان سپاه دشمن برخی از افراد برای جنگ با امام حسین (ع) اکراه داشتند و هدف عمربن سعد را برآورده نساخته بودند. از سوی دیگر نبرد انفرادی برای سپاه اندک امام حسین (ع) نیز بهتر بود، زیرا در این صورت هر یک نفر می‌توانست با تعداد بیشتری از دشمنان مبارزه کند.
همین کار موجب طولانی‌تر شدن زمان جنگ شد. یاران امام حسین (ع) یکی پس از دیگری با کسب اجازه از امام وارد میدان نبرد می‌شدند و در نهایت به شهادت می‌رسیدند. تا پیش از ظهر تعدادی از یاران امام با همین منوال به شهادت رسیدند.

نماز ظهر عاشورا
به هنگام ظهر، امام حسین (ع) که اهمیت ویژه‌ای برای نماز قائل بود دستور توقف جنگ داد و همه به نماز ایستادند. دشمن این وقفه را نپذیرفت و به جنگ خود ادامه می‌داد. اما امام با یاران اندک خود نماز ظهر را به صورت نماز خوف (نماز ویژه زمان جنگ) به جای آورد و برخی از یاران مامور حفاظت از نمازگزاران شدند.
سعید بن عبدالله حنفی، یکی از ماموران محافظ بود که هر تیری که به سوی امام پرتاپ می‌شد خود را سپر بلا می‌کرد. او آنقدر ایستادگی کرد تا نماز امام به پایان رسید، سپس به روی زمین افتاد و به شهادت رسید.(منتهی الامال، ج ۱، ص ۳۶۲)

شهادت یاران امام حسین (ع)
با پایان نماز، یاران با روحیه قوی‌تر جنگ را ادامه دادند. تمام یاران امام حسین (ع) مانند جوانان برومند بنی هاشم و فرزندان، برادران، برادرزادگان، خواهر زادگان و عموزادگان در دفاع از دین و حقیقت به شهادت رسیدند.
نبرد هر کدام از یاران، سپاه دشمن را نگران و مستاصل می‌کرد و شهادت هر یک از آن‌ها امام حسین (ع) را متاثر می‌کرد. به طوری که وقتی امام به تنهایی به مبارزه می‌پرداخت نگاهی به یاران شهید خود می‌افکند از آن‌ها یاری می‌طلبید.

شهادت امام حسین علیه السلام
امام حسین (ع) با شهادت یاران خود به سوی خیمه گاه بازگشت و امام سجاد (ع) را که در بستر بیماری بود را جانشین خود تعیین کرد، سپس از خانواده خود خداحافظی کرد و برای نبرد به سوی دشمن رفت. امام حسین (ع) به تنهایی مدت زیادی با دشمن جنگید و تعداد بسیاری را به هلاکت رسانید. در هر فرصتی به سوی خیمه گاه می‌آمد و کودکان و زنان بی پناه را تسلی می‌داد.
در یکی از این بازگشت‌ها فرزند شیرخوار خود را برای سیراب کردن به سوی دشمن آورد، اما دشمن سنگدل به آن طفل شیرخوار رحم نکرد و هدف تیر قرار داد. امام حسین (ع) پیکر بی جان حضرت علی اصغر (ع) را به خیمه بازگرداند و به مبارزه ادامه داد.
امام بر اثر جراحت‌های بسیار بر زمین افتاد و پس از تحمل نیزه‌ها و شمشیرهای فراوان از سوی دشمن به شهادت رسید. شمر بن ذی الجوشن، به سوی بدن نیمه جان امام رفت و با قساوت تمام سر مبارکش را از قفا جدا کرد، سپس سر بریده را به خولی اصبحی تحویل داد تا به نزد عمر بن سعد منتقل کند.

حمله و غارت خیمه‌ها
دشمنان اهل بیت پس از شهادت امام حسین (ع) دست از جنایات فجیع خود برنداشتند و به سوی خیمه‌ها رفتند تا هر آنچه در آنجا بود را به یغما ببرند. دشمن حتی به حریم اهل بیت (ع) نیز رحم نکردند و زیورآلات و لباس‌های زنان را به تاراج بردند.(الارشاد، ص ۴۶۸)
از حمید بن مسلم روایت شد: به اتفاق شمر بن ذی الجوشن و گروهی از پیادگان، از خیمه‌ها گذشتیم تا به علی بن الحسین علیه السلام رسیدیم که از شدت بیماری از هوش رفته بود. همراهان شمر گفتند که این بیمار را هم بکشیم؟ من گفتم: سبحان الله چه بی رحم مردمید شما. آیا این کودک ناتوان را هم می‌خواهید بکشید؟ همین بیماری که بر او عارض شده، او را کافی است. به هر طریقی بود آنان را از کشتن علی بن الحسین علیه السلام بازداشتم، ولی آن بی رحم‌ها پوستی را که آن حضرت بر آن خفته بود بکشیدند و به یغما بردند.(منتهی الامال، ج ۱، ص ۳۹۹)

آتش زدن خیمه‌ها
دشمنان پس از به یغما بردن خیمه‌ها و غارت دارایی‌های بازماندگان، خیمه‌ها را آتش زدند. زنان و کودکان بی سرپرست از خیمه‌ها خارج شدند و در بیابان‌های اطراف با صدا و بلند شیون و گریه سردادند و اسیر شدند.(لهوف سید بن طاووس، ص ۱۵۰)

تاختن دشمن با اسب بر پیکر شهدا
به دستور عمر بن سعد، ده نفر از سپاه دشمن آمادگی خود را برای تاختن با اسب بر روی پیکر شهدا اعلام کردند. این عده پس از نعل بندی اسبان خویش بر پیکر شهیدان کربلا، از جمله اباعبدالله الحسین علیه السلام اسب تاختند و پیکرهای پر از جراحت و بی سر شهیدان را در هم شکستند.(الارشاد، ص ۴۶۹ و معالم المدرستین، ج ۳، ص ۱۶۹)
آن‌ها پس از کار ننگین خود برای دریافت جایزه به نزد عبیدالله بن زیاد رفته و گفتند: ما کسانیم که بر بدن حسین و یارانش اسب راندیم به حدی که استخوان‌های سینه آنان را در زیر سم ستوران، چون آرد نرم کردیم! عبیدالله بن زیاد، اعتنایی به آن‌ها نکرد و دستور داد که جایزه اندکی به آن‌ها بدهند.
مختار ثقفی با قیام خود برای خون خواهی از شهیدان کربلا، دستور داد تا با میخ‌های آهنین، دست و پای این ده نفر را بر زمین کوبیدند و بر بدنشان آن قدر اسب دوانیدند که پیش از هلاکت شدنشان اعضا و اجزای بدنشان از هم جدا شد.(ماهیت قیام مختار، ص ۴۵۶)

فرستادن سر مقدس امام حسین (ع) به کوفه
عمر بن سعد برای اعلام وفاداری و عرض خوش خدمتی به عبیدالله بن زیاد در عصر عاشورا، دستور داد سر بریده امام حسین (ع) را به کوفه برده و پایان جنگ را اعلام کنند. خولی بن یزید اصبحی و حمید بن مسلم مامور انجام این کار شدند.
آن‌ها شبانه به کوفه رسیدند، اما چون دارالاماره بسته بود، خولی سر مبارک امام را به خانه خود برد تا در روز یازدهم ماه محرم به نزد عبیدالله بن زیاد ببرد. سرهای دیگر شهدا نیز میان سرکردگان جنایت کار تقسیم شد تا برای دریافت جایزه به نزد عبیدالله ببرند.(الارشاد، ص ۴۷۰؛ معالم المدرستین، ج ۳، ص ۱۷۳ و منتهی الامال، ج ۱، ص ۴۰۱)