به گزارش امروله ،فقر را در خواب دیدم دوش من/گشتم از خوبی او بیهوش من
از جمال و از کمال لطف فقر/تا سحرگه بودهام مدهوش من
?(یلدا دست های خالی پدر،
یلدا؛نام تمام فقیران شهر است.)
?فراموش نکنیم همین شبی که واسه خیلی از ماها لذت داره و تقریباً یکی از شب های شاد محسوب میشه، واسه خیلی ها هیچ تفاوتی با شبهای دیگه که نداره هیچ، تازه ممکن هست براشون بدتر و تلخ تر از شب های دیگه هم باشه!!!
شبی که ما فقط می خوریم و می ریزیم و می پاشیم و از هر دری میگیم و می خندیم، خیلی ها غصه های فراوان تری در دلاشون انبار شده!
?قصه از هزاران سال پیش شروع می شود که نسل های پیشین ما شبِ یلدا را جشن می گرفتند و در آخرین روز از فصل پاییز بر دور یک کُرسی می نشستند تا آیین مهر ورزیدن را پاس دارند و سهم آن ها از بلندترین شب سال حکایت از قهرمانی ها و ایثار در شاهنامه، افسانه جنگِ اهریمن و نور، فال حافظ و سرور بود.
?امروز آخرین و بلندترین شبِ پاییز را گِرد هم می آییم تا یلدای روزگارمان را از کینه، نفرت و سیاهی شب به عشق و محبت پیوند زنیم؛ اما مردمان کوچه های فقر در جایی همین حوالی، هر شبشان یلدایی است و بلندای شبِ یلدا در تک تک لحظه های آن ها جاری است.
قصه از شب های یلدای قدیم است که خانه ها افقی تر بود نه امروزی تر و عمودی، از خانه هایی که محبت و عشق کالای رایج اش بود نه طلاق، فقر و نداری.
?یلدا همیشه گیسوی بلند و چشمان چون شبق یار نیست!
یلدا... چشمان یلدایی زنی است که در سرمای استخوان شکن زمستان نان آور یک خانه است؛ یلدا بخت سیاه مردی است که در دام اعتیاد اسیر شده است؛ یلدا چشمانِ پُر زِ اشک دانشجو خوابگاهی است که روزی یک وعده غذا می خورد تا بتواند دو ماه یک بار به دیدن خانواده اش برود، یلدا حکایت عده ای است که دست بر دهان دارند و چشمانشان به دنبال خرید پولدارهاست، یلدا فرصتی است برای به تصویر کشیدن هر آنچه روزگاری سرمشق خوبی هایمان بود و اکنون بر روی طاقچه عادت هایمان رنگ غبار و فرسودگی گرفته است.
?یعنی می شود در یلدای امسال، شادی به یغما رفته کودک فال فروش خیابان بازگردد؟ یلدای بی پولی و شرمساری پدری در مقابل چشمان یلدایی فرزندانش پایان یابد؟ یلدای امسال را از داستان رنج پیرمرد گل فروشی بگوییم که در برف و باران زمستان گل می فروشد، حکایت دستان پینه بسته زنی که از طلوع تا شام در کارگاهی کار می کند و سهم او از سیاهی یلدای شب هایش پماد رُزماری است یا بیماران صعب العلاجی که درمانِ بیماری و درد در زندگی شان آخرین مرحله است چرا که پولی برای درمان ندارند.
?یلدا یعنی مدیر باشی اما روزهایت رنگ مهر گیرد و شب هایت رنگ محبت تا از درد مردم بکاهی؛ تا دیگر خانواده ای به خاطر فقر نمیرد، از سرمای هوا یخ نبندند، به خاطر نداری! کودکانشان محروم از تحصیل و زنانشان مواد فروش نشوند...
?یلدا یعنی تمام دلبری های دخترک آدامس فروش برای فروش بیشتر، یلدا یعنی زخم های تن زن و فرزندی که قربانی اعتیادهای مُدرن مرد خانواده شده اند، یلدا یعنی تن سوخته دختران شین آباد، یلدا یعنی "ای الهه ی ناز با دل من بساز..." مرد نابینا و خوش صدایی که زمستان و تابستان در کوچه های شهر با آکاردئونش می خواند و پول در می آورد.
?باور کنید یلدا قلب شکسته پیرزنی است که بر روی تختش در خانه سالمندان نشسته است، هر روز انتظار دیدار فرزندش را می کشد و آخر بدون دیدن او ...
?یلدا یعنی دختر بی بضاعتی که درست روبه رویت زندگی می کند و آرزوی یک عروسک دارد، یلدا یعنی کودکان سرطانی با آمپول های بزرگ و پناه بردن به جعبه مداد رنگی.
یلدا یعنی قلب های سنگی، دست های به زنجیر کشیده و همین نگاه قندیل بسته این روزهایمان، همین فراموشی رفتگان و به دست فراموشی سپردن زندگان، یعنی مرگ تدریجی انسانیت...
?در این یلدا بیاد مریضها و مریض دارها هم باشیم
یاد ایتام و نیازمندان
یاد آن هایی که در چنین شبی(و حتی شبهای دیگه هم)رنگ هندوانه و انار و آجیل و شکلات و ... رو نمی بینن!
یاد گرفتارها، یاد مقروضین و یاد تمام آن هایی که تو ذهن شما هستند و بنده فراموش کردم دعا کنیم.
?بیاید دعا کنیم برای حل گرفتاری ها و مصائب
دعا کنیم برای شفا مریض ها
دعا کنیم واسه سلامتی جسم، شادی دل و خنده واقعی خودمون و عزیزانمون
و واسه همه اونایی که جایی توی دلمون دارن و حقی بر گردنمون دارند.
?یلدای امسال را تا سپیده دم بیدار بمانید، با چشمانی پر امید به چشمان سیاه شب بنگرید و با خود عهد ببندید؛ یلدا زیباترین شب سال است اگر تنها کمی مهربان تر باشیم.
?️ یادداشتی به قلم:امیرحسام مرادی
مورخ:1400/9/30