شرایط و ملاک های حکومت دینی چیست

سرویس: اخبار کوتاهکد خبر: 16797|11:32 - 1392/03/10
نسخه چاپی

به گزارش خبرنگار آیین و اندیشهخبرگزاری فارس، یکی از مباحث مهم و اساسی که در بحث حکومت اسلامی مطرح می‌شود بحث ولایت فقیه است. هر چند در این موضوع کارهای خوبی صورت گرفته اما همچنان بسیاری از احکام و مسائلی که به صورت مستقیم و غیر مستقیم به بحث ولایت فقیه مربوط می‌شود به خوبی روشن و تبیین نشده است.

به همین منظور، گروه آیین و اندیشهخبرگزاری فارسبر آن شد تا خلاصه متن سلسله دروس خارج ولایت فقیه را که توسط حجت‌الاسلام والمسلمین احمد عابدی در حوزه علمیه قم تدریس می‌‌شود، تقدیم مخاطبان گرامی ‌کند که متن جلسه پنجم آن، از نظر می‌‌گذرد.

 

ملاک دینی بودن حکومت، محتوا است نه شکل حکومت

امروز ابتدا چند جمله‌‌ای درباره شکل حکومت دینی عرض می‌‌کنم. در حکومت یک الفاظی بکار می‌رود از قبیل رئیس جمهور و یا وزیر یا مثلا فرمانده ارتش و فرمانده سپاه و...

اینطور کلمات که نشان دهنده شکل حکومت است یا مثلا شاهنشاهی، جمهوری، اشرافی گری و ... این تعابیر هیچکدام در دین بکار نرفته‌‌اند. در واقع دینی بودن حکومت ربطی به شکل حکومت ندارد که مثلا بگوییم حکومت حتما باید جمهوری اسلامی باشد این ضرورتی ندارد. 

چیزی که دینی بودن حکومت را تشکیل می‌‌دهد محتوای حکومت است نه شکل حکومت.

شکل حکومت در هیچ آیه و روایتی نیامده است. شکل حکومت بر اساس عقل بشری تعیین می‌‌شود یعنی نوع مردم، عقلشان را روی هم می‌گذارند و می‌بینند که حکومت به چه شکلی باشد به صلاحشان است و ما هم باید از این تجربه بشر استفاده کنیم.

امروز مردم دنیا حکومت جمهوری را بیشتر می‌‌پذیرند

اگر در آینده، مردم یک شکل بهتری را انتخاب کردند ما هم باید آن را بپذیریم چون شکل حکومت در هیچ آیه و روایتی نیامده و شارع، حکومت را به عرف واگذار کرده است. دینی بودن حکومت بستگی دارد به محتوای حکومت نه شکل آن.

شرایط حکومت دینی

حالا این چند چیزی را که عرض می‌‌کنم در هر حکومتی بود می‌شود حکومت دینی؛

شرط اول اینکه حاکمان حکومت، معتقد باشند به خداوند و معتقد باشند به اینکه حکومت، مال خداست و پیغمبر و امامان علیهم‌السلام جانشین خدا در حکومت هستند و این حاکم که هر کسی هست خودش را جانشین امام و پیغمبر بداند و واقعا هم جانشین آنها باشد.

همچنین حاکم بداند که قائم مقام است؛ کسی که جانشین است هیچ وقت نمی‌تواند خودش تصمیم بگیرد باید مذاق رئیس بر مذاق او اصل باشد.

پس اگر حکومتی بود اعتقاد به خدا نداشت یا اعتقاد به خدا داشت اما خدا را حاکم نمی‌‌داند، یا مثلا خودش را مستقل می‌‌داند و می‌گوید که من رئیس این کشورم و هر کاری که بخواهم می‌‌کنم حتی اگر مجتهد هم باشد باز این حکومت غیر دینی است.

شرط دوم این است که باید حاکم، اعتقاد به روح و معنویت و اعتقاد به معاد داشته باشد و معتقد باشد که روح، مقدم بر جسم است، معنویات مقدم بر مادیاتند و معاد مقدم بر دنیاست.

بنابراین اگر یک حکومتی حتی اگر مجتهد عادل هم بود و گفت که من آمده‌‌ام تنها دنیایتان را آباد کنم این حکومت، حکومت غیر دینی است، یا مثلا کسی اعتقاد به معنویت ندارد یا اعتقاد به معنویت دارد اما مادیات برای او مهمتر از معنویات هستند. 

مثلا حکومتی مثل ترکیه، رئیس حکومت، مسلمان است متدین هم هست، حتی خانواده و زن و بچه‌اش را می‌فرستد کشورهای دیگر که با حجاب بمانند، نمازش را هم همیشه به وقتش می‌خواند، اما می‌گوید که من آمده‌ام دنیا را آباد کنم و آخرت مردم، دست خودشان است. این حکومت غیر دینی است.

زمان آقای بازرگان یک بحثی بود در کشور که آیا دین آمده است برای اصلاح دنیا یا اصلاح آخرت یا اصلاح دنیا و آخرت.

آقای بازرگان قبل از نخست وزیری معتقد بود که دین هم برای دنیا آمده و هم برای آخرت. از زمان نخست وزیری و بعد آن، آقای بازرگان به این نتیجه رسید که دین فقط برای آخرت آمده است و دنیا را باید خودمان آباد کنیم. در مراسم چهلم آقای بازرگان هم سخنران همین نظر را داشت.

امام خمینی(ره) یک سخنرانی کرد و فرمود که دین نه برای اصلاح دنیا آمده و نه برای آخرت بلکه دین برای تقرب انسان به خدا آمده است این هدف دین است ولی از قدیم گفته‌اند چون که صد آمد نود هم پیش ماست.

قرب به خدا یک درجه‌ای از کمال است که هر کسی که این درجه کمال را داشته باشد آخرتش که قطعا اصلاح شده است دنیایش هم تا حدی اصلاح شده است. این نظر امام خمینی(ره) بود.

دین نیامده دنیای ما را مثل دنیای اروپایی‌ها آباد کند، آبادانی دنیا برای دین مهم است اما یک مقدار متعارف.

خیلی از دستورات دین بخاطر رضوان خداست نه برای بهشت رفتن

این آیه شریفه: «أَولَمْ یَسیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ کانُوا أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَ أَثارُوا الْأَرْضَ وَ عَمَرُوها أَکْثَرَ مِمَّا عَمَرُوها وَ جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّناتِ فَما کانَ اللَّهُ لِیَظْلِمَهُمْ وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُون‏ ؛ آیا در زمین نگردیدند تا ببینند عاقبت کسانى که پیش از آنها بودند، چگونه شد؟ آنها بسى نیرومندتر از ایشان بودند، و زمین را زیر و رو کردند و بیش از آنچه آنها آبادش کردند آن را آباد ساختند، و پیامبرانشان دلایل آشکار برایشان آوردند. بنابر این خدا بر آن نبود که به ایشان ستم کند، و لیکن خودشان بر خود ستم مى‏‌کردند.» (روم / 9)

دلالت می‌کند بر اینکه آبادانی زمین خوب است، خیابان سازی و پل ساختن کارهای خوبی هستند اما تا یک حدی! و بلکه اصلا نمی‌‌شود دنیای انسان متدین با دنیای انسان کافر مساوی باشد.

یک مثال خیلی ساده‌‌اش این است اگر دو تا رستوران در یک خیابان باشند موقع نماز یک رستوران تعطیل می‌کند می‌رود نماز و رستوران دیگر تعطیل نمی‌کند، دنیای کدام یک آبادتر است، این یک چیز خیلی طبیعی است که بانک وقتی ربا بخورد آبادانی‌اش خیلی بیشتر است.

پس دین نیامده که دنیا را آباد کند، آخرت هم هدف دین نیست بخاطر اینکه خیلی از دستورات دین بخاطر رضوان خداست نه برای بهشت رفتن.

مطلب سوم این است که حاکم باید معتقد به شریعت و قوانین دینی باشد و قانون خدا را بر قانون بشری مقدم بدارد.

این سه ویژگی است که من عرض کردم. باز هم هست ولی همین مقدار کافی است. هر حکومتی با هر شکلی اگر این ویژگی‌ها را داشته باشد می‌شود حکومت دینی.

یعنی مثلا اگر یک موقع یک مجتهد عادل در رأس حکومت بود و گفت که من کاری به آخرت ندارم من فقط دنیا را آباد می‌کنم و کشور داری می‌‌کنم و امنیت ایجاد می‌کنم این حکومت غیر دینی است.

افلاطون همه انواع حکومت را آزمایش کرد

افلاطون در یونان باستان یک کارگاه آزمایشی حکومت تشکیل داد، یعنی در شهر آتن چند سال حکومت شاهنشاهی درست کردند بعد این را برکنار کردند حکومت جمهوری درست کردند بعد آن را برکنار کردند و حکومت اشرافی گری درست کردند. چند سال بدون حکومت بودند، یعنی همه انواع و اقسام حکومت را آزمایش کردند حتی شبیه حکومت آمریکا هم درست کردند، یعنی یک افرادی یک گروه خاصی را تعیین کردند و این افراد خاص، رئیس را تعیین کردند.

بعد افلاطون به این نتیجه رسید که بهترین شکل حکومت، حکومت اشرافی است.

اشرافی در زبان فارسی به معنای پولدار و طبقه بالاست مثل خانواده قاجار یا خانواده صفویه اما افلاطون گفته که مقصودم از اشراف، حکومت هرمس‌هاست. هرمس در زبان یونانی به حضرت ادریس و لقمان حکیم می‌گویند. افلاطون می‌گفت اشراف کسانی هستند که علمشان از همه بیشتر باشد و ارتباط با مُثُل داشته باشند و در نتیجه خطا و اشتباه نداشته باشند. کتاب جمهوریت افلاطون موجود است که اینها را در این کتاب دارد.

اگر امثال امام صادق(ع) یا به تعبیر افلاطون، هرمس حاکم باشد به نفع دنیای مردم است

حتی این بحث را مطرح کرده که اگر یک انسانی مثلا یکی از من یا شما، بشویم رئیس، نفعش برایمان بیشتر است یا اینکه امام صادق (ع) مثلا بشود رئیس، برای دنیا کدام یک بهتر است که من بشوم رئیس جمهور یا اینکه امام صادق (ع) بشود رئیس و من بشوم رعیت.

افلاطون می‌گفت که ما صلاح خودمان را تشخیص نمی‌دهیم و آنچه را که تشخیص می‌دهیم احتمال دارد که خطا باشد و تازه اگر هم درست تشخیص بدهیم معلوم نیست که بتوانیم به آن عمل کنیم، ولی اگر مثلا امام صادق(ع) رئیس باشد صلاح من را بهتر از خودم می‌داند چون علم غیب دارد و در تشخیصش هیچ وقت خطایی وجود ندارد چون معصوم است و هیچوقت خیر من را از من محروم نمی‌کند.

بنابراین اگر امام صادق(ع) یا به تعبیر افلاطون، هرمس حاکم باشد به نفع دنیای مردم است تا اینکه خود آن مردم، حاکم باشند.

نظر شما

دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیریت در وب سایت منتشر خواهد شد