چند روز پیش در مطلبی با عنوان مشورت به هشت نامزد ریاست جمهوری به این مسئله پرداختم که با کدام فرمول می توان در انتخابات پیروز شد؟ در آن مطلب بیان شد که باید در چارچوب ذهنیت اجتماعی، کنش سیاسی را تنظیم کرد و مسئله ذهنیت اجتماعی این مقطع، «نابسامانی وضعیت اقتصادی و معیشتی مردم» است. این نابسامانی، قطب بندی تازه ای در انتخابات و بین مردم ایجاد می کند و نامزدها را به کسانی که «می توانند» به اوضاع سر و سامان بدهند و کسانی دیگر که «نمی توانند»، تقسیم میکند. با این تلقی از ذهنیت اجتماعی، نامزدها در سازمان دهی تبلیغات انتخاباتی خود برای جلب آراء مردم باید به صورتی عمل کنند که «احساس توانایی» آنها در فائق آمدن بر مشکلات کنونی را به جامعه به صورت «باور پذیری» منتقل کند. در آن مطلب بیان شد که مشکلات موجود اقتصادی از نظر ذهنیت اجتماعی مردم ایران لااقل دو محور عمده و اساسی و مرتبط بهم دارد. یکی محور داخلی که مسئله «مدیریت و تدبیر» دولت در آن برجسته است و دومی محور خارجی است که به دیپلماسی کشور، خصوصا مسئله هسته ای و چگونگی مواجهه با فشارها و تحریم ها در عرصه سیاست خارجی و دیپلماتیک بر می گردد. بنابراین نامزدها باید بتوانند در یکی از این دو محور مزیت های خود را نشان دهند.
در بین نامزدها روحانی و ولایتی بیش از دیگران در چارچوب این فرمول عمل کردند و بازخوردهای اجتماعی مثبتی نیز داشتند. یعنی اولا بر نقطه مزیت خود؛ سیاست خارجی و تجربه دیپلماسی خود در حل نابسامانی ها تکیه کردند و مهمتر اینکه تصویری باور پذیر از توانایی خود در حل چالش خارجی نشان دادند. اما چالش اساسی در گفتار و ظهور تبلیغاتی آنها این بود که در کنار «ساده گویی» و روان گویی به عنوان نقطه مثبت، به «ساده سازی» مسایل سیاسی خصوصا سیاست خارجی پرداختند که احتمالا به پاشنه آشیل آنها و محور کاری رقبای آنها در کارزار انتخاباتی تبدیل خواهد شد.
ولایتی در گفتار تبلیغاتی خود در گفتگوی ویژه خبری بر چند مصداق مهم برای نشان دادن وزن بالای اعتبار سیاست خارجی ایران در دوره خود یعنی روابطی که با فرانسه (میتران) داشت و روابطی که با آلمان (هلموت کهل) داشت و همچنین روابطی که با هند (خانم گاندی) داشت، اشاره کرد و اینها را نشانه هایی برای توانایی خود در حل چالش خارجی موجود کشور مطرح کرد. این مثال ها برای رکن «باور پذیر» نشان دادن و «عامه فهم» کردن توانایی وی فرصت محسوب می شود. اما چالش از همین نقطه آغاز می شود که نوعی ساده سازی افراطی در این مثال ها وجود دارد. در موضوع فرانسه و اتفاقا دوره میتران، دولت فرانسه از مهمترین دولت های حامی صدام در جنگ تحمیلی بود به طوری که در محدوده هایی مثل جنگ نفت کش ها بیش از دولت آمریکا به صدام کمک کرد. هواپیماهای پیشرفته «سوپراتاندارد» و موشکهای فوق پیشرفته «اگزو 3» خود هدف یاب که محصول مشترک و تازه انگلیس و فرانسه بود در دوره میتران برای زدن نفت کش های حامل نفت ایران در اختیار صدام قرار گرفت. برخی گزارش ها وجود دارد که حتی خلبانان این هواپیماها هم فرانسوی بودند. این موارد با آن روابط صمیمانه ای که ولایتی می گفت با فرانسه و میتران داشته، نقض می شود و به ضد خود تبدیل می گردد.
در مورد آلمان نیز همین ساده سازی ها صورت گرفت. دادگاه میکونوس و متهم کردن فردی در حد رییس جمهور ایران به دست داشتن در ترور برخی افراد و سپس خروج همه سفرای دولت های اروپایی از ایران، درست در همین مقطعی که ولایتی وزیرخارجه ایران است و سکان دیپلماسی در اختیار اوست و اتفاقا بیان می شود که بهترین روابط را با آلمان (کهل) دارد که خصوصی ترین حرف ها را صدراعظم این کشور به وی میزند، چالش برانگیز است و نقض کننده مدعای اوست.
در مورد لغو اجلاس غیرمتعهدها در عراق در دوره جنگ با صدام به دلیل التیماتوم ولایتی به گاندی نیز همین ساده سازی صورت گرفته است. اولا عامل اصلی لغو این اجلاس عمل شجاعانه شهید سرلشگر خلبان عباس دوران بود که با عمل استشهادی خود، مسئله «امنیت» را در آنجا زیر سئوال برد. ثانیا آنچه موضع ولایتی را در اعلام خروج از غیرمتعهدها در صورت برگزاری اجلاس در بغداد پذیرفتنی می کرد، اعلام آن به عنوان موضع یک دولت مهم در غیر متعهدها به نام جمهوری اسلامی بود نه موقعیت شخصی و روایط خوبی که ولایتی با گاندی داشت.
اما درباره روحانی نیز همین ساده سازی ها وجود دارد. این که رویکرد کنونی در سیاست خارجی را عامل دشمنی های آمریکا و غرب با ایران معرفی و تبیین کنیم، با واقعیت های زیادی در تناقض می افتد و شالوده استدلال روحانی را بهم می ریزد. رقبای وی می توانند از او بپرسند که در مقطع حاکمیت کدام گفتمان در سیاست خارجی، «تهدید نظامی» علیه ایران در بالاترین سطح اتفاق افتاد؟ غیر از دوره اصلاحات و دوره گفتگوی تمدنها و سیاست تنش زدایی؟ در چه دوره ای از دیپلماسی کشور، «ایران» و «طالبان» و «صدام» در فضای دیپلماسی رسانه ای و سیاست خارجی جهانی در یک ردیف قرار گرفتند؟ غیر از دوره ای که نگاه مثبتی به غرب در دستگاه دیپلماسی حاکم بود؟ در چه مقطعی «ایران» و «کره شمالی» و «صدام» از سویی رییس جمهوری که خود مجسمه شرارت بود، به عنوان محور شرارت در دنیا معرفی شد؟ غیر از همین دوره ای که تعامل مثبت با غرب جریان داشت؟
این چالش ها نتیجه ساده سازی مسایل پیچیده سیاسی و خصوصا سیاست خارجی است که احمدی نژاد نیز از سوی منتقدانش به آن متهم بود.
درباره روحانی یک نقطه چالش برانگیز دیگری غیر از مسایل سیاست خارجی وجود داشت که احتمالا بیش از موارد گفته شده بالا طی روزهای آینده به عنوان یک موج خبری از سوی رقبای علیه او استفاده خواهد شد.
روحانی در گفتگوی ویژه خبری از دادن یارانه نقدی به مردم بر اساس هدفمندی یارانه ها به عنوان «صدقه» نام برد و این مسئله را به عنوان نقادی خود به وضع موجود بیان کرد. این مسئله در ذهنیت اجتماعی اینطور فهمیده می شود که روحانی اولا یارانه ها را نه بخشی از حقوق مردم بلکه در حکم صدقه دادن به مردم می داند. ثانیا با دادن یارانه نقدی مخالف است و با رییس جمهور شدن او این یارانه ها قطع خواهد شد. وابستگی زیاد زندگی افراد زیادی از مردم خصوصا محرومان به همین یارانه نقدی، آنها را در موضع مقابل او قرار خواهد داد و این درست همین اشتباهی بود که موسوی در کنش سیاسی خود در انتخابات 88 انجام داد و رای مناطق بزرگی از کشور را از دست داد.
موسوی در سه شنبه پیش از 22 خرداد سال 88 در برنامه گفتگوی ویژه خبری تلاش کرد این اشتباه را جبران کند اما دیگر دیر شده بود.
بنابراین ساده گویی و روان گویی در نشان دادن توانایی خود در حل مسایل کشور نقطه ای مثبت است که اکثر نامزدها در آن ضعیفاند و این مزیت ولایتی و روحانی است اما «ساده سازی» شمشیر دولبی است که در صورت هوشیاری رقبا می تواند به مغلوبه شدن افراد بیانجامد.
نظر شما
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیریت در وب سایت منتشر خواهد شد